با ال علی هر که در افتاد ور افتاد
داش جون میداد اخه بد جور شیمیائی شده بود من از دور میدیدم که چه طور داره پنجه هاش رو به زمین میکشه دلم داش اتیش میگرفت وقتی اون صحنه رو میدیدم رفتم جلو شاید بتونم کاری براش بکنم و اقلانگذارم از روی درد اونطوری پنجه هاش روی زمین بشکه و اه و ناله کنه فورا رفتم کنارش امام احساس کردم تنها چیزی که نمیگه دارم میمیرم و اتیش گرفتم و درد داره و از این چیزهاست کنجکاو شدم که توی اخرین لحظات چی داره میگه گوشم رو گذاشتم کنار دهانش من رو باش چی فکر میکردم چی شد در اخرین لحظات با اون خس خس شدید سینه در حالی که ازدرد پنجه هاش رو روی زمین می کشید میگفت : حسین حسین حسین حسین حیسن ..............